AZ

از آنگاه که آفرینش ذره ای‌ بیش نبود و زان سوی عالم نخستین، تا شکل گیری کهکشان‌ها و پیدایش زمین و تولد ستارگان. این گردش و چرخش پیوسته ذرات هستی‌. تا در نهایت، بر آمدن و طلوع جهان افسانه‌ای. گوهر هستی‌. حکایت سنگ‌ها حکایتی ‌ست باستانی و بس اسرار آمیز. داستان لطافت و رنگ، رقص و نور. پایداری و سختی. دوام، کمیابی و کامیابی. به قدمتی همپای خلقت. جانشین خورشید و همراه ستارگان، به درخشش کیانیان. در سفری به درازای زمان و پهنای سرنوشت. از روز پیدایش تا هنوز. همچو یاد داشتی از آنچه گذشت و خواهد گذشت. داستان دلدادگی‌های آتشین. دم نخست و نفس آخرین. بر سر سفره‌های رنگین تا بر دست پیران گوشه نشین. از برای دگرگونی‌های چشمگیر و کارایی‌های فراوان. همراه نور. بازیگر رنگ. با نظمی خاص و تابشی‌ شور انگیز. امواجی به سحر انگیزی بیکران دریا ها. سفری در پس و پیش زمان. خوابهای شیرین. رویاهای رنگین. در دم و بازدم روشنی و تاریکی‌. روز هنگام و شب هنگام. با تو هستند. تا بر فراز آسمانها سفر کنی‌. بر کوهای برومند قدم بگذاری. آنجا که احساس میکنی‌ دل زمین میتپد. ترا صدا می‌کند که برخیزی و آوازی بخوانی. دستی‌ بگیری، گرمایی ببخشی. دلی‌ بدست آوری. تا که لبخندی بزنی. تبسم میتراود از لب امید پنداری بشامستان بختم خنده ریز صبحگاهی شد.

az

WELL

پرتو خورشيد عشق بر همه افتد وليك, سنگ به يك نوع نيست تا همه گوهر شود. اینجا امکانی ‌ست گرانبها، برای آشنایی با سنگ ها و دلربایی رنگ ها. ” نیست دید رنگ بی‌ نور برون, همچنین رنگ خیال اندرون. این برون از آفتاب و از سها, واندرون از عکس انوار علا. نور نور چشم خود نور دلست, نور چشم از نور دلها حاصل است. باز نور نور دل نور خداست, کو ز نور عقل و حس,  پاک و جداست.” باید تک تک جست و آهسته شنید ندای‌ قلبت را، که راه را نشان می‌دهد. کافیست یکبار همصحبت آنها شوی تا همراه تو شوند. و سفر فقط در آغاز دشوار است. زیرا آن‌ گاه که تو طعم آن‌ لذت ناشناخته، آن‌ حسی رهایی و هیجان ناشناخته را بچشی، حاضر خواهی‌ بود هرگونه سختی را به جان بخری. از دل‌ سرزمین ایران، ” ایوان چهار سوی جهان”، سرای روشنایی و برکت، به آن‌ سوی گیتی‌ پرواز میکنیم. تا بدرخشیم و پرتو افکنیم. در این موسیقی رمز آلود و افسانه وار سرمست شویم. غرق شویم، پیدا شویم. که ” هنوز مردمک چشمان هزار نگاه ایران، نگین خوش تراش هزاران گوهر گرانبهاست ” . “به امید اینکه که فردا لبخندها و نگاه‌ها از گونه‌ای دیگر خواهد بود”. رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است. شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است. خوش آمدید